سخت بتوان به مخاطب سختگیر، دقیق، بااطلاع و پیگیر امروزی قبولاند که با حضور خودرویی نظیر بامو 650 گرنکوپه، i8 دیگر خاصترین محصول باواریاییها در بازار ایران نیست. البته باید این را اعتراف کرد که تقریباً همه محصولات بامو برای خودشان داستانی دارند.
”بامو سری 6 گرنکوپه هم هویت مستقل خودش را دارد و هم برای سنت باشکوه برندش احترام گذاشته است. “هاچبک و سدان سری یک که آمدند تبدیل به کوچکترین و ارزانترین محصولات شرکت شدند. یا مثلاً هنوز هستند کسانی که نمیدانند بامو سری 2 هم آمده است. سری 3 قرار بود یک سدان خانوادگی شود ولی اینقدر اسپرت بود که سر از پیست درآورد. شاسیبلند X4 ناگهان میآید تبدیل به پرفروشترین محصول شرکت در ایران میشود. البته پیشتر بامو X6 بهعنوان اولین شاسیبلند کوپه دنیا در کشور ما نیز حضور پیدا کرده بود. مثلاً سری 7 را داریم که رکورد گرانترین خودروی صفر کیلومتر بازار را در اختیار دارد. البته شکی نیست که i8 به دلیل فرم خاص طراحیاش هنوز هم خیرهکننده است اما این خودرو نمیتواند در مقابل آنچه امروز تست کردیم، لقب خاصترین محصول بامو در بازار ایران باشد.
در ظاهر که سری 6 است. سری 6 هم که همیشه تاریخ کوپه بوده. این یکی هم کوپه است ولی یکطور خاصی از کوپهها. مدلی به اسم گرنکوپه. چیزی عجیب که شرکت میگوید ترکیب سدان و کوپه است. این یعنی بامو خاص.
داستان بامو سری 6
خودروسازان بزرگ همیشه باید ویترین خود را تکمیل نگاه دارند. باید جنسشان جور باشد. سری 6 هم یکی از همان جنس جوریهای بامو بود. خودرویی که سال 1976 آمد تا آنهایی که چیزی لوکستر و خاصتر از سری 5 میخواستند را نیز راضی نگاه دارد. باواریاییها با ساخت خودروهای 2 در غریبه نیستند. شاهکارهایی مثل 2002 و 2002 CS نشان دادهاند که شرکت قلق ساخت کوپه را دارد؛ اما ساخت یک کوپه سایز بزرگ آن هم با صندوق چیزی بود که شرکت تا آن روز تجربهاش نکرده بود.
نسل اول این خودرو چیزی حدود 13 سال عمر کرد ولی 13 سال با تحمل شدیدترین فشارها. اگر بگوییم که سری 6 شکست خورده بود، زیادهروی کردهایم ولی اگر هم بگوییم که این بامو موفق از آب درآمد باز هم زیادهروی کردهایم. انگار مدیران آلمانی خودشان هم میدانستند که این خودرو صفایی ندارد. چراکه درست یک سال بعد از رونمایی بود که سری 7 رؤیایی وارد میدان شد. تا 1989 به هر ضرب و زوری بود که باواریاییها سری 6 را کشاندند ولی بعد از آن دیدند که واقعاً دیگر راه ندارد و بازار حقیقتاً تمایلی به آن نشان نمیدهند. همینجا بود که بالاخره مدیران شرکت با خودشان کنار آمدند و پرونده سری 6 را به کلی بستند.
این قضیه تا سال 1999 مسکوت باقی ماند تا اینکه کریس بنگل دوستداشتنی برای شرکت یک کانسپت جدید به اسم Z9 طراحی کرد. خودرویی که 4 سال بعد رنگ واقعی به خود دید و تبدیل به دومین نسل از بامو سری 6 شد. این مدل نیز تا 2010 عمر کرد و در نهایت سال 2011 نسل سوم روی کار آمد. مدل موردنظر امروز ما یعنی سری 6 گرنکوپه ویرایش خاصی بود که برای اولینبار در اواخر سال 2012 رونمایی شد.
برسی طراحی بامو 650 گرنکوپه
واقعاً جدیداً چه بلایی سر این خودروسازان آلمانی آمده؟ چرا همه مرسدسهای C و E و S شبیه هم شدهاند؟ چرا بامو سری 3 و 5 و 7 را شبیه هم میسازد؟ آنچه امروز به ملاقاتش رفتیم آخرین بازمانده قبل از رنسانس تاسفبار در طراحی خودروهای آلمانی بود.
ایرانیها اولینباری که سری 6 (نسل دوم) را در خیابان دیدند، لقب کوسهماهی را برایش انتخاب کردند. راننده مثل موجسواری بود که درون یک موج منحنی بزرگ و خروشان قرار گرفته است. دورخیز کوتاه از عقب و ناگهان کشش و پرتاب به جلو، حالتی دوستداشتنی به سری 6 قدیمی بخشیده بود؛ اما طبیعتاً در این مدل نمیشود از این بازیها درآورد. یک چهار در کشیده که بامو خیلی اصرار دارد به همه اثبات کند که این یک خودرو در کلاس Grand Tourer یا همان جیتی است. شاید این نسل جسارت و جلوه نسخه قبلی را نداشته باشد ولی حداقل یک نمایش منحصر به فرد و مستقل دارد.
بامو سری 6 گرنکوپه هم خودِ خودش است و هم برای سنت باشکوه برندش احترام گذاشته است. هم با چراغ جلوهای سادهاش خود را به درستی بین سری 5 و 7 نشان داده و هم با چراغ عقبهایش میگوید که قرار است مدرنتر از آن دو باشد. کاپوت چاق و گلگیرهای برجسته ناخودآگاه کاری میکند که فکر کنیم بامو دوست داشته با گرنکوپه چرخی در دنیای ماسلهای عضلانی بزند و برگردد.
داخل کابین قیامت است. آب بریز و گلاب جمع کن. آن روزها بامو هنوز اسیر فناوریهای مدرن دیجیتال و فانتزیهای کامپیوتری و موبایلی نشده بود. به همین دلیل است که طراح به جای اینکه بیاید و با چند نمایشگر دیجیتال و چند نور مخفی کار را سَمبل کند، مجبور بوده واقعاً روی تکتک اجزا کار کند. مثلاً نیامده مثل کرهایها برای خوشخوشان مشتری همه دکمهها را یک جا بگذارد. آمده اهرم سلکتور اصلی را کمی متمایل به راست گذاشته تا وقتی راننده با راحتی دست روی فرمان گذاشته تمرکزش از بین نرود.
کابین بامو 650 گرنکوپه مثل نمای دسکتاپ یک ویندوز مدرن است که بکگراند آن تریم چوب براق و آیکونهای اصلیاش دکمههای مشکی مات و کروم صیقلی هستند. خودرویی که علیرغم خاص بودن برند و مدلش هنوز هم از یک سادگی باوقار بهره میبرد.
بررسی تجهیزات و آپشنهای بامو 650 گرنکوپه
اگر خودرویی در لیست تجهیزات خود آیتمهای زیادی مربوط به کنترل قدرت را داشت شک نکنید که این خودرو خطرناک و شدیداً اسپرت است. بامو 650 گرنکوپه مجهز به کروز کنترل هوشمند، کنترل کشش و کنترل پایداری است که نشان میدهد به پیشرانهاش اطمینان دارد ولی به رانندهاش نه. برای اثبات این حرف همین بس که بگوییم در قسمت حالتهای رانندگی آن علاوه بر مُدهای معمولی اکو، کامفورت و اسپرت دو حالت جدید کامفورت پلاس برای رانندگی در میان ابرها و حالت اسپرت پلاس برای رانندگی در جهنم در نظر گرفته شده است.
شاید سیستم تابلوخوان آن مخصوصاً در جادههای کشور صد در صد کار نکند ولی عملکرد هوشمند آن بعد از دیدن تابلوهای محدودیت سرعت واقعاً جالب است. این خودرو همه رادارهای موجود را دارد. عقب، جلو، تغییر لاین، نقطه کور، تصادف و اینها. طبیعتاً خودرویی با این هیبت و قدرت باید برنامه ویژهای برای سیستم ترمزش در نظر گرفته باشد. ترمز اضطراری و ترمز برقی و ترمز کمکی شاید جواب شما را بدهد.
حداقل برای این خودرو خندهدار است اگر بگوییم چراغهایش سر پیچها گردش میکنند و نوربالا اتوماتیک دارند و به صورت خودکار تنظیم میشوند. آن زمانی که این بازیهای گرمکن و سردکن باب نبود، فرمان بامو 650 گرنکوپه گرمکن داشت.
همیشه شایعه بود که باواریاییها روی سیستم صوتی این خودرو به طرز عجیبی عنان از کف دادهاند. تا اینکه از نزدیک دیدیم که رهبر ارکستر سمفونی دلهرهآور این خودرو، برند بنگاند اولوفسن با 16 باند است. تصور کنید رها شدن روی صندلی پادشاهی 10 حالته این خودرو و گوش دادن به یک موسیقی آرامبخش.
محال است وقتی از عقب به این خودرو نگاه میکنید محل قرارگیری دوربینش را حدس بزنید. نباید هم بتوانید. چراکه دوربین آن در زمان موردنیاز از زیر لوگوی بامو بیرون میآید. همه این آپشنها را ول کنید. فقط دوربین دید در شب این خودرو را بچسبید. اوه راستی، برای کسانی که هنوز با آپشنهای عجیب این خودرو رابطه برقرار نکردهاند و منتظر مهمترین آپشن تاریخ هستند، بامو 650 گرنکوپه سانروف دارد.
بررسی مشخصات فنی بامو 650 گرنکوپه
به نظر یک جای کار ایراد دارد. انگار چیزی سر جای خودش نیست. با عقل جور در نمیآید. راستش را بخواهید هرطور حساب میکنیم 450 اسببخار خیلی زیاد است. اوضاع وقتی بدتر میشود که میفهمیم گشتاورش هم 650 نیوتنمتر است. این خروجی غیرعادی یک پیشرانه غیرعادی 4.4 لیتری هشت سیلندر V شکل است. قوای محرکهای که اینقدر خوب بوده که بعد از سالها هنوز هم روی مدلهای جدید X5، X6، سری 5 و حتی نسل جدید همین سری 6 هم نصب میشود. بامو با خودش چه فکری میکرده؟ مگر جنگ است؟
جعبهدنده 8 سرعته شیفتترونیک، انتقال قدرت دیفرانسیل عقب و آن شتاب صفر تا صد 4.6 ثانیهای را باید کجای دلمان بگذاریم؟ تازه این را میدانیم که بامو همیشه سرعت نهایی را به صورت الکترونیکی روی 250 کیلومتر برساعت محدود میکند. وقتی میفهمیم این نیروگاه پرحرارت با این همه عدد و رقم ترسناک در هر 100 کیلومتر فقط 8.8 لیتر بنزین مصرف میکند که بیشتر از آن خوشمان میآید.
آن پیشرانه باید هم روی شاسی 5 متری سوار شود. باید هم وزنش 2 تن (دقیقاً 1940 کیلوگرم) باشد. باید هم تایر جلوییاش 245.40 میلیمتری و تایر عقبیاش 275.35 میلیمتر هر دو 19 اینچی باشد. اما صبر کنید، انگار این پیشرانه اشتباهی اینجا نصب شده. این خودرو اصلاً اشتباهی آمده. اصلاً قرار نبوده به خیابان بیاید. انگار قرار بوده که 650 راهی مسابقات درگ شود.
تجربه رانندگی با بامو 650 گرنکوپه
خیلی وقت بود که فرصت سواری با یک اسپرت RWD (محور متحرک عقب) را نداشتیم؛ یعنی چیزی درست و حسابی پیدا نمیکردیم. زد و ناگهان وقت ملاقات با این خودرو شد. گفتیم ملاقات، نگفتیم تست. ماجرای 450 اسببخار را نه شما فراموش کردهاید و نه ما.
راستش را بخواهید بیشتر و پیشتر از هرچیز دوست داشتیم بدانیم واقعاً ماجرای این کامفورت پلاس و اسپرت پلاس چیست؛ یعنی کلاً 5 حالت رانندگیاش چه فرقی با هم دارند؟ نکند مثل آن کرهای معروف «اسمش را نبر» باشد که سه حالت رانندگیاش مثل هم است و فقط قیژ و قیژ زیربندی درمیآید؟ نکند بامو فهمیده کسی جرات نمیکند سراغ اسپرت پلاس برود گفته بگذار این را نصب کنم جماعت قبضه روح شوند؟ اگر این تکتیراندازهای متعصب باواریایی ما را هدشات نمیکنند و آلمانیبازهای دوآتشه از آن کامنتهای «پرمحبت» پست نمیکنند، انصافاً، خداوکیلی هیچ تفاوت خاصی بین حالت کامفورت و کامفورت پلاس نبود. چرا دروغ بگوییم، فقط کمی واقعاً کمی بازی کمکفنرها بیشتر شده بود. آپشنی برای رفاه بیشتر در مسیرهای ناهموار.
اما از آن طرف، بین اسپرت و اسپرت پلاس فرق بود بین زمین تا آسمان. حالا نه مثل حالت Corsa در لامبورگینی ولی اینقدری بود که حس کنید عقب خودرو واقعاً بیقرار است و کنترل کشش تا مرز خاموشی پیش رفته. در ادامه مثل 99 درصد رانندگان دیگر که خودروهایشان را به خاطر مُدهای بیشتر رانندگی، گرانتر میخرند و بعد مثل عوام الناس از همان حالت عادی استفاده میکنند، ما هم تا انتهای بررسی با همان حالت نرمال پیش رفتیم.
بامو 650 گرنکوپه به خاطر ابعاد ناهمگون و نامتعارفش احتمالاً اسکار بدترین گزینه برای پارک در تهران را میگیرد. حالا اگر حوصله استفاده از اتوپارکش را داشته باشید اوضاع فرق میکند. یک چیزی به این رفقای جوان خودروییمان بگوییم و برگردیم سر بحث. درباره سیستم اتوپارک فکر نکنید مثل فیلمها میگذارید روی حالت خودکار و همهکار را خودش میکند. نه اصلاً. شما اول باید کنار محل مورد نظر بایستید، بعد خودرو آن فضا را بررسی میکند اگر مناسب بود تازه باید اجازه فعال شدن بدهید. تازه در کل پروسه پارک نباید جنبدهای اطراف شما باشد پروسه تعویض دنده هم با خودتان است.
دیگر چه بگوییم؟ مثلاً اینکه 450 اسببخار چگونه تبدیل به 450 کیلوکالری چربیسوزی و یا چند سیسی آدرنالین میشود؟ بامو است دیگر. یک چیزی ساخته تا مقابل مرسدسبنز CLS و آئودی A7 کم نیاورد.
راند نهایی با بامو 650 گرنکوپه
بامو 650 گرنکوپه نیامد تا خودرویی برای فخر فروشی جماعت بیمرباز باشد. این خودرویی خاص است و قاعدتاً مشتری خاصی را به هم دنبال خودش میکشد. مشتری که چیزی بیشتر از مفهوم سنتی سدان را طلب میکند. مشتری که البته به کوپه هم راضی نیست. مشتری که کمی جسور است و البته آرامش را هم دوست دارد.
جدول کامل مشخصات فنی و آپشنهای بامو سری 6 گرنکوپه
البته بابت این کلمات قلمبه سلمبه باید حدود n میلیارد تومان کنار بگذارید. یک چیز دیگر درباره این خودرو هم جالب است و آن هم اینکه الان به طرزی عجیب هرچه 650 گرنکوپه در بازار است همگی 50 هزار کیلومتر راه رفتهاند و اتفاقاً همگی بیرنگ، با کیت M و بیتردید در حد نو هستند!
عکاس: بامداد صفائیان
نویسنده : نیما حدادی
منبع : باما