سفرنامه‌ای به دل کویر

تراژدی رنجرور در سفر به روستای مصر

8 شهریور 1397 20:30

نوروز سال 91 تصمیم گرفتیم با سه رنجرور طی سفری 8 الی 9 روزه به کویر مصر و مناطق دیدنی اطراف برویم. قبل از سفر قرار بر این شد که من هم مسافر رنجرور سبز رنگ صبا غروی باشم و ماشین خودم از لیست خارج شد. از سوی دیگر مشخص شد که رنجرور رضا فرهادی که در مراحل انتهایی با سازی بود هم به این سفر نمی‌رسد. رضا هم که مشتاقانه در پی این سفر ماجراجویانه بود ماشین دوستش راکه رنجرور خاکی رنگی بود قرض گرفت.

چند روز قبل از سفر من و مهراد هومان به آماده کردن ماشین خانم غروی برای سفر چند روزه مشغول شدیم. از ساختن باربند گرفته تا تعویض روغن و گریس‌کاری و بستن اینورتر تا چک کردن سیم‌کشی ماشین. رضا هم وسایل و تجهیزاتش را به ماشین قرضی منتقل کرد. روز حرکت فرا رسید و منوچهر ملکوتی هم که رنجرورش را اخیراً فروخته بود گفت که با 206 اتوماتیک تا جایی که بتواند همراهمان می‌شود.

روز اول

سفر آغاز شد و مسیر شش ساعته را به دلیل علاقه پلیس راه به رنجرور و دلایل عجیب و غریب برای متوقف کردنمان هشت ساعته رفتیم. بالاخره به پمپ بنزین جندق رسیدیم و منوچهر با 206 از ما جدا شد تا از راه آسفالت به روستای مصر برود و ما راه نزدیک‌تر ولی خاکی را انتخاب کردیم. در میانه راه رضا با بی‌سیم گفت که دنده 2 خلاص میشود و باید با دست نگهش دارد. اعتنایی نکردیم تا به مصر رسیدیم و به وسیله جی‌پی‌اس محل کمپ را پیدا کردیم. رنجرور مذکور که مسیر 500 متری از آخرین آسفالت تا محل کمپ را به زحمت میرفت حال یک 206 با دو سرنشین و مقدار زیادی وسیله را هم باید میکشید و این تیر خلاصی بود بر جعبه‌دنده بخت برگشته. دیگر تمام دندهها به محض رها کردن کلاچ خلاص میشدند. این اوضاع سبب شد شب را استراحت کنیم تا روز بعد به دنبال چاره باشیم.

روز دوم

صبح، بعد از صبحانه جایی دور از کمپ که تلفن همراه آنتن داشت با حسن خدایی عزیز، مکانیک تخصصی رنجرور، تماس گرفتیم و علت را جویا شدیم. پس از این گفتگو متوجه شدیم در انتهای جعبه‌دنده کمک کاسه نمدی وجود دارد که به مرور زمان مستهلک میشود و روغن یا واسکازین با مرور زمان از آنجا به جعبه‌دنده میرود و در نبود روغن قطعاتی که روی شفت جعبه‌دنده در قسمت کمک قرار دارند داغ میشوند و قطعهای به نام گلابی که به همین شکل است آسیب میبیند. در رنجرور به صورت استاندارد از روغن به عنوان لوبریکانت برای جعبه‌دنده و کمک باید استفاده شود ولی بعد از مستهلک شدن از واسکازین که غلظت بیشتری دارد استفاده می‌شود. با همه این اوصاف چک کردن روغن جعبه‌دنده و کمک قبل از سفر طولانی الزامیست.

رضا و مهراد که افراد دست به آچار تیم بودند به این فکر افتادند که همانجا قطعه را تعویض کنند و انتخاب‌های دیگر که فرستادن خودرو با کفی به تهران و رساندن ماشین تا شهر خور و پیدا کردن مکانیک بود کنار گذاشته شد. در ابتدا با تماس‌های مکرر لوازم فروشی پیدا کردیم که در روز سوم نوروز لطف کرد و قطعات و واسکازین را با اولین اتوبوس به شهر خور فرستاد. در همین گیر و دار که رضا و مهراد مشغول باز کردن ترمز دستی و میل‌گاردان و کمک بودند طوفان شن هم شروع شد. طوری که شن از همه طرف با سرعت می‌آمد و ابزار روغنی، شن را به خود می‌گرفتند و قابل استفاده نبودند. در این اوضاع من مسئول تمیز کردن و رساندن ابزار بودم.

شب دوم وقتی محتویات کمک هم باز شد متوجه شدیم که یکی از گلابی‌ها از حرارت ذوب شده! همه چیز آماده بود برای بستن قطعات نو. قرار شد با رنجرور سبز به خور برویم و منتظر اتوبوس شویم. در راه به طوفان شنی ده برابر شدیدتر از آنچه در کمپ تجربه کردیم برخوردیم. بر‌ف‌پاک‌کن‌ها از فشار باد منحنی شده بودند و از کنار جاده خارهای بزرگ با سرعت زیاد با بدنه ماشین برخورد می‌کردند ولی به هر حال به مقصد رسیدیم و بسته را تحویل گرفتیم.

روز سوم

روز سوم آغاز شد و همگی کمک می‌کردیم که کار پیش برود. قطعات بعد از شن‌زدایی با بنزین شسته می‌شدند و داخل کیسه می‌رفتند و زیر ماشین به دست رضا و مهراد می‌رسیدند. همه چیز بر وفق مراد بود تا بعد از ظهر که بعد از یک ساعت تلاش برای جا زدن یاتاقان گلابی مکانیک‌ها خسته و ناامید گفتند: «نمی‌شه دیگه، نمیشه!»

جا زدن آن قطعه نیاز به مقدار کمی گریس داشت و گریس هم تنها چیزی بود که در کمپ ما و روستای مصر یافت نمی‌شد. قرار بر این شد که استراحت کنیم و صبح روز بعد از خور گریس تهیه کنیم. دوستان برای حمام کردن و پر کردن گالن‌های آب به روستا رفتند و من، رضا و مهراد هم در کمپ ماندیم. روی صندلی‌ها نشسته بودیم و غروب زیبای کویر را تماشا می‌کردیم که رضا داد زد: «گرییییییییس!!!»

دقیقاً به همان مقدار مورد نیاز در گردگیر گاردان گریس بود و همین باعث شد که کار را از سر بگیریم وبا کمک همان شب جمع شود.

روز چهارم

صبح روز چهارم گاردان و ترمز دستی هم تمام شد و بعد از صرف آبگوشت مفصل، پروژه ریختن واسکازین به داخل کمک شروع شد. برای ساختن پمپ به یک بطری آب نصف شده، شیلنگ وصل کردیم. از یک بطری کامل هم به عنوان پیستون پمپ استفاده کردیم و واسکازین‌ها که کنار آتش گرم شده بودند را تک‌تک به داخل کمک ریختیم.

لحظه‌ای که ماشین استارت خورد و حرکت کرد هنوز باورمان نمی‌شد و منتظر بودیم یک جای کار ایراد کند ولی آن‌طور نشد و ما با این‌که چهار روز از سفر عقب مانده بودیم برنامه را از سر گرفتیم. شب‌های بعد که هوا بهتر شده بود به رصد ستاره‌ها پرداختیم و از تخت عروسان ومناطق دیگر دیدن کردیم. جالب این‌جا بود که از لحظه تمام شدن کار ماشین تا روزی که راهی تهران شدیم طوفان شن قطع شده بود.

این سفر برایمان پندهای آموزند‌ه‌ای داشت. مهمترین آن‌ها این بود که اگر خودرویی را قرض می‌کنیم یا تازه می‌خریم (حتی خودروهای جدید) قبل پیمودن مسافت طولانی تمام نقاط آسیب‌پذیر را چک کنیم و ایراد احتمالی را برطرف سازیم. دیگر این‌که با داشتن انواع و اقسام ابزار و تجهیزات ممکن بود برای پیدا کردن گریس به مشکل بخوریم، پس داشتن یه ظرف کوچک در جعبه ابزار خالی از لطف نیست.

روستای مصر

روستای مصر بین شهرهای جندق و خور به مختصات جغرافیایی 34.4 درجه شمالی و 54.48 درجه شرقی واقع شده است. این روستا که شاید قدمتش به 150 سال هم نرسد امروزه یکی از جاذبه‌های ایران‌گردی محسوب می‌شود. از جذابیت‌های این روستا آسمان پرستاره و تاریک آن است که هر ساله منجمان ایرانی و خارجی را به خود جذب می‌کند. نام پیشین این روستا مزرعه یوسف بوده و یوسف، بانی این مکان به دلیل علاقه به داستان حضرت یوسف که در مصر اتفاق افتاد نام روستا را به مصر تغییر داده است.

امید دارم تجربه عجیب ما از این سفر به تجارب دیگر دوستان طبیعت‌گرد و علاقه‌مند به خودروهای شاسی‌بلند بیافزاید.

 

* عکس: منوچهر ملکوتی و رضا فرهادی

دیدگاه کاربران
نیما حاجی 1398/12/13
سلام توضیحات خوب و جالبی هستش ولی یه چیزی که کمبودش احساس میشه حداقل از هر خودرو یه کلیپ تصویری اگه باشه گفته هاتو دیگه در حد حرف نمیمونه مرسی
پاسخ
0
0
0
نیم نگاه 1397/6/8
جالب بود، ممنون
پاسخ
0
0
2