سال، سال 2040 است. تقریباً دیگر هیچ کشور دیگری خودروی درونسوز تولید نمیکند. افسانه هیولاهای بنزینی به پایان رسیده است. جادوگران V12 سالهاست به خاطرات پیوستهاند و دیگر پسربچهها نمیدانند توربوشارژر چیست و سوپرشارژر چه کار میکند؟ پدربزرگ پیر که نگهبان موزه پادشاهان V8 است، همیشه در غرفه آمریکاییهای عضلانی بغضش میگیرد. چه کابوسی. چه خواب آشفتهای. شاید این آینده تلخ و سیاه، دیر یا زود از راه برسد ولی فعلاً که آن روز نیامده. پس بیایید با یکی از آن بزرگان جلسه بگذاریم و دم را غنیمت بشمریم. زنده باد دوج. زنده باد هِمی. زنده باد چارجر.
آنطور که قبلاً در خبرها خواندیم، ناقوس مرگ پیشرانههای حجیم به صدا درآمده است. دوج هم یکی از آنها. امسال قرار است شرکت فقط تولید مدل HellCat را متوقف کند. این آغازی بر پایان یک افسانه است. سال بعدش هم مدلهای SRT8 و R/T بعدش هم الفاتحه. به همین دلیل است که ملاقات امروز حال و هوای دیگری دارد. میخواهیم در بخش تست و بررسی خودرو با محصولی سر و کله بزنیم که یکی دو سال بعد، دیگر روی خط تولید نیست.
دوج چارجر از کجا آمد؟
باید اعتراف کرد که کهکشان خودروهای عضلانی، به دو دوره بعد از ماستنگ و قبل از ماستنگ تقسیم میشود. تا قبل از ماستنگ فلسفه ساخت غولهای بزرگ و بزرگتر با پیشرانههای حجیم و حجیمتر بود. کشتیهای آهنی که فقط در مسیر مستقیم نفسکش میطلبیدند، ولی وقتی پای پیچیدن و مانور که میشد، حرفی برای گفتن نداشت. فورد با ماستنگ اتمسفر جدیدی را در این دنیا تزریق کرد. بدون اهانت به فلسفه با اصالت ماسلکارها، آمد و نشان داد میشود یک چیزی با سایز کوچکتر ساخت که هم در مسیر مستقیم خون به پا کند و هم برای پیچیدنهای تند و تیز به کار بیاید.
بعد از فورد خیلیها به دنبال این استراتژی رفتند. کرایسلر مالک برند دوج هم یکی از آنها. اگرچه شرکت ایام خوبی را با پلیموث تجربه میکرد ولی واقعاً فروش طوفانی ماستنگ داشت عذابش میداد؛ اما نه میخواست و نه میتوانست چیزی شبیه آنچه فورد میساخت، بسازد. اتفاقاً دوج به دنبال خلق محصولی بین رامبلر Marlin و اولدزموبیل Toronado بود. نه خیلی کوچک، نه خیلی بزرگ. نه مثل ایتالیاییها فقط در فکر مسابقه، نه مثل انگلیسیها فقط در رویای لوکسسازی. یک محصول که از همهچیز بهترینش را داشته باشد. چارجر، ماحصل این تفکر پیچیده بود. خودرویی که نسل اول در همان 1966 پنجه روی صورت ماستنگ کشید.
چارجر یکی از معدود آمریکاییهای عضلانی است که نسل به نسل، به شدت تغییر کرد. روندی هولناک که تا پایان نسل چهارم (1978) بیوقفه ادامه پیدا کرد. تا اینکه به فاجعه نسل پنجم رسیدیم. 5 سال تاریک تاریخ چارجر. باور میکنید روزی نام چارجر روی یک هاچبک 2 در نصب میشد؟ بخش بد ماجرا اینجاست که در همین نسل شرکت مجبور شده بود از پیشرانههای فولکسواگن و پژو هم استفاده کند. سکته مغزی چارجر در نسل پنجم به قدری مشتریان و حتی دوج را زخمی کردی بود که شرکت خودش را تنبیه کرد و برای نزدیک به 20 سال پرونده چارجر را بست. اصلاً خواست هیچ نام و نشانی از آن نباشد. خواست از یادها و خاطرات پاک شود.
سال 2006 وقتی جای بخیه نسل پنجم خوب شده بود، هیولای صورتزخمی با نسل ششم برگشت. چه برگشتنی. مهمان داریم، چه مهمانی. چارجر همهچیز را از اول شروع کرده بود. نسل پنجم که سهل است، اصلاً گویی این اولینبار است که واژه چارجر در دنیا مطرح میشود. چارجر جدید مثل صاعقه به همه رقبا زد. به صغیر و کبیر رحم نکرد. با مدل SRT8 ماستنگ را به صورت سفارشی زنده زنده کباب کرد. سال 2011 وقتی بوی گوشت پخته در تمام آمریکا پیچید و همه خون به جگر شدند و ماستها را کیسه کردند، تازه سر حوصله نسل هفت را رو کرد. این همان چیزی است که ما با آن دِیت داریم!
بررسی طراحی دوج چارجر R/T HEMI
زبان بصری خیلی از خودروها «جسور» است؛ یعنی یک شیطنت و انرژی خاصی دارد. خیلیهای دیگری چهرهای «تهاجمی» دارند؛ یعنی از دور داد میزنند که آماده جنگ و مسابقه هستند؛ اما برخی دیگر مثل همین چارجر قیافهای «پرابهت» دارند. یک عبوسی و خشکی عجیب در گرافیک آن دیده میشود. در تکنیک جسارت و تهاجم کمی مایه فانتزی هم لحاظ میشود؛ اما در آنهایی که ابهت دارند، همهچیز سنگین و رنگین است.
اگرچه که چارجر امروز ما با نصب برچسبهای قرمز و مشکی (که حقیقتاً خیلی هم خوب کار نشدهاند) کمی از آن فاز پرابهت دور شده است، اما چراغهای جلویی الهامی مدرن از نسل ششم هستند. قبلاً گفتیم که این خودرو یکی از معدود آمریکاییهایی است که طی سالهای اخیر چهرهاش بارها دستخوش تغییرات عمیقی شده؛ اما این خودرو هنوز اصل همیشگی ماسلها یعنی سادگی را رعایت کرده است. شاید اگر آن هواکش روی کاپوت نبود خیلی راحت میشد گفت که چارجر هیچ اضافهکاری نداشته است. با این حال ماهیچههای روی گلگیر آن حس قدرتی که همیشه از این خودروها انتظار داریم را برآورده میکنند.
به وضوح مشخص است که طراح خیلی تلاش کرده تا تیپ R/T را شبیه نسخههای وایدبادی SRT یا دستکم Scat Pack کند، که البته این کجا و آن دیوانهها کجا؟ بدترین قسمت نمای جلویی، محل چسباندن پلاک است. حالا اینکه صاحبماشین از روی قصد آن را کج و بهصورت نامتقارن زیر یکی از چراغها گذاشته یک چیزی است، اینکه مجبور بوده و چاره دیگری نداشته، یک چیز دیگر.
در نمای عقب چیزی را میبینیم که این روزها خیلی ترند شده؛ چراغهای متصل. هر چینی که از راه میرسد این بازی را راه میاندازد. نه فقط چینیها، حتی تالیسمان و تارا هم سراغ این ترکیب از چراغها رفتهاند. در این قسمت استفاده درستی از فیبر کربن در ساخت دیفیوزر بزرگ شده.
حال و اوضاع طراحی در داخل کابین به مراتب جذابتر از بیرون است. جایی که تریم دو رنگ چرم قرمز و مشکی خیلی خوب روی کار سوار شدهاند. گاهی نیاز بوده از رنگ قرمز به طور وسیع استفاده شود؛ مانند صندلیها و فرمان. گاهی هم یک اشاره کوچک برای جذابتر کردن این رنگ کافی بوده. مثل نوار روی کنسول جلو و اهرمهای تعویض دنده.
بدون شک یکی از شگفتیهای طراحی داخلی چارجر امروز ما، دستهدندهاش است. چیزی که واقعاً تا حالا حتی شبیهاش را هم ندیده بودیم. یک هندسه عجیبی دارد. قشنگ معلوم است که فقط برای درگ و معکوس اینطوری طراحی شده. بهعنوان نکته آخر اینکه حقیقتاً اینجا شبیه یک خودروی مدل 2020 نیست و چندسال عقبتر از سن خودش نشان میدهد.
بررسی تجهیزات و آپشنهای دوج چارجر R/T HEMI
دوج برای چارجر 2020 بالاخره تسلیم اعتراض همیشگی مشتریانش شد و سرانجام برخی از آپشن های ایمنی و سیستمهای کمکی رانندگی معمولی مثل کروز کنترل هوشمند و ترمز اضطراری خودکار را روی آن نصب کرد. شاید اینها بدیهیترین تجهیزات یک خودروی امروزی باشند، ولی چارجر واقعاً زخمی کرد تا رادار نقطه کور با هشدار ترافیک عقب، هشدار خروج از لاین و سیستم کمکی هشدار تصادف از جلو را به صورت استاندارد ارائه بدهد.
واقعاً برای دوج این چیزها خیلی جذابیت نداشتند. برای آنها فناوریهای مربوط به سرعت و پیست در اولویت بالاتری قرار داشتند؛ مانند نسخه جدید سیستم لانچ کنترل که به لطف حضور سنسورهای هوشمند، سرعت حرکت چرخها در هنگام استارت ناگهانی و محدود کردن هرزگردی هرکدام از چرخهای عقب را تشخیص داده و در چند میلیثانیه گشتاور موتور را اصلاح میکند، تا دوباره خودرو به چسبندگی متعادل دست پیدا کند.
اما به زعم ما، خاصترین آپشن این خودرو، سیستم Race Cooldown است. سیستمی که حتی با وجود خاموش شدن پیشرانه، همچنان مدار اینترکولر و فن رادیاتور را روشن نگه میدارد تا با از سرد شدن ناگهانی بلوک پیشرانه و آسیب ناشی از انقباض را برطرف کند. البته آرام شدن جریان روغن داغ در کانالهای خنککننده روانکننده از جمله مزایای فناوری ریس کولداون است.
بررسی مشخصات فنی دوج چارجر R/T HEMI
احتمالاً میدانید که قلب میگو در سرش است. ولی این را نمیدانستید که مغز چارجر در قلبش است. اصلاً تمام حرف این خودرو در همین بخش خلاصه میشود؛ موتور HEMI. هِمی اسم خانوادهای از پیشرانههای دوج است، خانواده آتشفشانهای خاموشنشدنی. اگر خواندید که دوج چارجر R/T قلب 5.7 لیتری HEMI دارد و کُپ نکردید، یعنی هنوز مفهوم هِمی را درک نکردهاید. داریم درباره زرادخانهای صحبت میکنیم که بدون وجود هرگونه تجهیزات کمکی میتواند 370 اسببخار قدرت و 536 نیوتنمتر گشتاور تولید کند. این اعداد برای بلوکی که میتواند 5800 دور در دقیقه را تحمل کند، طبیعی است.
یک سدان RWD با این خروجی و جعبهدنده 8 سرعتهای که ZF برایش ساخته، حتی روی کاغذ هم ترسناک است. ترسناک یعنی شتاب صفر تا صد 5.7 ثانیهای. ترسناک یعنی شتاب صفر تا دویست 22 ثانیهای؛ یعنی شتاب صفر تا سیصد 58 ثانیهای.
درگ برای چارجر مثل خون تو رگ است. با این خودرو میتوان 400 متر را زیر 14 ثانیه با سرعت 165 کیلومتر برساعت میپیماید. تختگاز یک مسیر مستقیم یک کیلومتری هم با آن 25 ثانیه طول میکشد. ولی راستش را بخواهید هنر چارجر این اعداد و ارقام نیست. این همان جایی است که پیشرانه هِمی قشقرق راه میاندازد. با کدام خودرو میتوانید 80 تا 120 کیلومتر برساعت را با دنده 4 طی 5 ثانیه طی کنید. این همان شتاب ثانویهای است که اغلب چندان جدی گرفته نمیشود.
شاید فکر کنید این غول 2 تنی مصرف سوختی وحشتناک دارد. راستش، درست فکر میکنید. این خودرو در پیمایش شهری راحت 20 لیتر سوخت نیاز دارد. این عدد در پیمایش اتوبان از 13 لیتر هم بیشتر است. البته با یک باک 70 لیتری جای نگرانی نیست.
تجربه رانندگی با دوج چارجر R/T HEMI
ماهیت ملاقات، با تست میدانی فرق دارد. ملاقات خودرویی یعنی یک جلسه دوستانه و نشست صمیمی با محصولی که بنا به دلایلی نمیتوانیم خیلی با آن پیمایش طولانی و سنگین داشته باشیم. خیلی شانس بیاوریم، فقط یک دور کوتاه و همین. اینها را گفتیم تا در جریان باشید که در این قسمت دست و بالمان برای گاز و مانور بسته است. ولی خدا را شکر هنوز از نعمت استارت زدن محروم نشدهایم. استارت که چه عرض کنیم، انفجار ناگهانی هشت سیلندر. چیزی شبیه واکنش دلهرهآور بُرُم با آلیاژ سدیم-پتاسیم. چارجر روشن نمیشود، لخته خون بالا میآورد.
داخلش همانطور که به نظر میرسد، بود. بزرگ و جادار. تسلط روی فرمان و راحت روی صندلی. مثل همیشه قرار نیست داخل یک عضلانی آمریکایی، چیز خاصی از فضای اطراف ببینیم. وقتی ساکن طبقه هفتم بهشت باشید دیگر زیبایی جاده چالوس به چشمتان نمیآید. آن دستهدنده دوستداشتنی را یادتان میآید؟ هیچی دیگه. فراموش کنید کار خاصی نمیتوانیم با آن انجام بدهیم. اینطوری ماشین تست کردن، خیلی عذابآور است. انگار داداش بزرگه، دسته خرابه سِگا را به ما داده.
عکاس: عرفان اسلامپناه